لسانی شیرازی
سه شنبه، 1 خرداد 1397
مولانا وجیهالدین عبدالله بن محمد لسانی شیرازی (تبریزی) از شاعران پارسیگوی سدهٔ دهم قمری است.
زندگی
وجیهالدین عبدالله بن محمد لسانی شیرازی در شیراز متولد شده و در بغداد و دارالسلطنه تبریز میزیسته و بدین جهت جمعی وی را تبریزی میدانند.
لسانی یکی از شاعران بزرگ و صاحبسبک فارسی سدهٔ دهم بود. وی از نخستین شاعران سبک وقوع است. همچنین گفته میشود کاملترین و زیباترین شهرآشوب زبان فارسی را سرودهاست و در طرح دوباره این قالب نقش اساسی داشته طوریکه سرودن ترکیببند یا بندهای کوتاه را نخستین بار به او نسبت دادهاند.
تاریخ وفات او سال ۹۴۰ یا ۹۴۱ هجری قمری و محل دفن او مقبرهالشعرای تبریز است.
فعالیت ادبی
لسانی شیرازی از بزرگترین شاعران عصر خود بود اما از آنجا که تاکنون دیوان او منتشر نشده، ناشناخته ماندهاست. البته در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات نام این شاعر ذکر شده. از لسانی شیرازی به عنوان یکی از سردمداران مکتب وقوع یاد میشود. در غزلیات این شاعر میتوان نشانههایی از غزلهای حافظ و سعدی را دید. البته لسانی بیشتر تحت تأثیر سعدی بودهاست.
لسانی یکی از مفصلترین و زیباترین «شهرآشوب»های زبان فارسی را سرودهاست. «شهر آشوب» به شعری گفته میشود که شغلها و اصناف مختلف دستمایهٔ سرایش آن بودهاند. این نوع شعر، شعری وصفی و غنایی است. از آنجا که لسانی شیرازی بخش عمدهای از سالهای زندگیاش را در تبریز گذرانده، بر همین اساس در «شهرآشوب» خود تمامی شغلهای تبریز آن زمان را آوردهاست.
آثار
لسانی حدود هشتهزار بیت دارد که بیشتر این شعرها در قالبهای غزل، ترکیببند، قصیده و رباعی سروده شدهاند که از این میان بیشتر شعرهای او در قالب غزلاند.
آثار منتشرشده در سدهٔ کنونی
- شهرآشوب، (گردآورنده:) علیرضا مجتهدزاده، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۵
- دیوان لسانی شیرازی، (تصحیح:) محمدحسین کرمی، شیراز: دانشگاه شیراز، ۱۳۹۳
منبع:ویکیپدیا
قطران تبریزی
سه شنبه، 1 خرداد 1397
شرف الزمان حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، شاعر ایرانی سده پنجم هجری، همدوران با شدادیان و روادیان است.
در محله یا روستای شادآباد تبریز به دنیا آمد. قطران از طبقهٔ دهقان بود چنانکه میسراید:
یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی
با آنکه زبان مادری قطران پهلوی بود، به پارسی دری نیکو شعر میسرود. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش با او دیدار کرده است. ناصرخسرو میگوید: «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند». علت عدم عادت قطران به زبان پارسی آن بود که خود به لهجه ایرانی آذری (پهلوی) خو گرفته و پارهای لغات و اصطلاحات اهل مشرق را که از زبان محلی آنان بوده است نمیشناخته است.
قطران گویا نخستین شاعر پارسی دری (در برابرپهلوی) در آذربایجان بوده است:
گر مرا در شعرگویان جهان رشک آمدی من در شعر دری بر شاعران نگشادمی
و همچنین:
آن شاعری کند به جهان نقض شعر من کان شعر و وزن شعر بنشناسد از شعیر
قطران در ۲۵ سالگی به گنجه مسافرت کرد و مورد توجه ابوالحسن علی لشکری قرار گرفت. در دیوان قطران به سه واقعه مهم تاریخی اشاره شده است:
-
- جنگ امیر وهسودان با سپهبد موغان
- تازش غزان به آذربایجان
- زمینلرزه دهشتناک تبریز در سال ۴۳۴ هجری قمری
از معاصران قطران ابونصر مملان (محمد) فضل بن شاوور ابودلف پادشاه نخجوان هستند. سبک اشعار قطران شبیه سبک اشعار رودکی، فرخی و عنصری است. وفات قطران را به سال ۴۶۵ هجری قمری نوشتهاند ولی از دیوان او شواهدی به دست میآید که حیات او را بعد از این سال هم معلوم میدارد. قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. تمایل وی به صنایع از قصیدههای او آشکار است و باوجود تصنع در شعرها، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کردهاست. یکی از وجوه اهمیت او آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی دری آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان شدهاست. از دیرباز ناسخان دیوانهای شاعران سخنان قطران و رودکی را به هم آمیخته و کار این آمیزش را به جایی کشاندهاند که در پارهای از نسخههای خطی قطران و رودکی را یکی دانستهاند. رشیدالدین وطواط شعرهای او رامیستاید. گویند همه اشعار وی به هشتهزار تا دههزار بالغ میشود. وی مدتی هم در بلخ میزیسته و منظومه قوسنامه را در آنجا به نام امیراحمدبن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر نظم کردهاست. قطران در سال ۴۶۵ هجری قمری درگذشت. وی بعد از اسدی طوسی دومین شاعر بزرگی است که در مقبرهالشعرا در کوی سرخاب تبریز مدفون است.
از اشعار اوست:
یافت زین دریا دگر بار ابر گوهربار بار باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهربار بار
هرکجا گل زار بود اندر جهان گلزار شد مرغ شبگیران سرایان برگل گلزار زار
باد بفشاند همی بر سنبل و عنبر عبیر ابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار
گر هزارستم دهان در هر یکی سیصد زبان شکر نیکیهات نتوانم یکی گفت از هزار
منبع:ویکیپدیا
شاهپور نیشابوری
سه شنبه، 1 خرداد 1397
جمال الدین شاهپور بن محمد اشهری از شعرای قرن ششم. او از احفاد عمر خیام بوده است. آرامگاه وی در مقبرهالشعرای تبریز قرار دارد.در نام گذاری او دکتر بادکوبه ای هزاوه ای گوید گویا هنگام تولد وی حکیم نیشابوری در اصفهان مشغول تحقیقات بوده است؛لذا پس از تولد وی پدرش از نیشابور نزد خیام(علیه رحمه)می رود و در باب انتخاب نام مشورت میخواهد؛حکیم نیز به جای نام های ثقیل عربی نامی اصیل فارسی(شاهپور)را پیشنهاد میدهد که از جهت ایرانی بودن مورد استقبال پدر وی نیز قرار میگیرد.
اشعار
عقیق را از لب آب در دهان آید خدنگ را زقدت تاب در میان آید
به بخل میل کند با همه گهر بخشی اگر لب تو به دست خدایگان آید
دریادلی که پیش گهر باد دست او هر دم ز خجلت آب شود همچو ابرکان
آن جا که لطف اوست عنان فنا سبک و ان جا که خشم اوست رکاب اجل گردان
روزگار آشفته تر،یا زلف تو،یا کار من ذرّه کمتر،یا دهانت،یا دل غمخوار من
شب سیه،یا طرّه ات ،یا حال من،یا خال تو شهد خوشتر،یا لبت،یا لفظ گوهربار من
نظم پروین خوبتر،یا درّ دندان های تو قامت تو راست تر،یا سرو، یا گفتار من
وصف تو دلجوی تر،یا شعرهای نغز من هجر تو دلسوزتر،یا ناله های زار من
مهر و مه رخشنده تر،یا رای من،یا روی تو آسمان گردنده تر،یا خوی تو،یا کار من
صبر من کم،یا وفای نیکوان،یا شرم تو خوبی تو بیشتر،یا اندُه و تیمار من
وعده ی تو کوژ،یا پشت من،یا ابرویت قول تو بی اصل تر،یا باد،یا پندار م
چشم تو خون ریز تر،یا چرخ،یا شمشیر شاه غمزه ی تو تیزتر،یا تیغ،یا بازار من
شاهپور بغایت خوش سخن بوده و در علم انشا و استیفا ید بیضا داشته چه رساله شاهپوریه در علم استیفا به وی منسوب است…
منبع: ویکیگفتاورد
عزیزخان مکری
سه شنبه، 1 خرداد 1397
عزیزخان مکری (به کردی: عەزیزخانی موکری) (۱۱۷۱ حومهٔ سردشت، ۱۲۴۹ هجری شمسی در تبریز) او در حکومت ناصرالدین شاه قاجار؛ سمتهای سردارکُل عساکر منصوره و فرماندهی کل قوا ایران، ریاست ادارهٔ دارُالفُنون، وزیر جنگ، آجودان باشی و پیشکار آذربایجان را به عهده داشت. عزیزخان داماد میرزا تقی خان فراهانی و همچنین از بیگزادهگان سرشناس کُرد نیز بود که در اواسط سلطنت محمدشاه قاجار به علت داشتن سواد و خط خوش وارد خدمت به دولت شد.
عزیزخان مکری بیش از سی سال در پُستهای مختلف دولتی فعالیت کرد و در سال ۱۲۴۹ شمسی به علت بیماری و کهولت سن در تبریز درگذشت. چهار راه عزیزخان در خیابان حافظ و آب سردار در تهران به نام او نامگذاری شدهاست. امیرنظام گروسی یکی از نزدیکان عزیزخان مکری بود. سردار مکری غیر از زبان کردی به زبانهای فارسی، ترکی و عربی مسلط بودهاست.
در سال ۱۲۶۷ قمری، ناصرالدین شاه به همراه امیرکبیر عازم اصفهان شد. در این سفر، عزیزخان مکری که در آن زمان آجودانباشی کل عساکر ایران بود، برای نظم قشون شهر و ارگ در تهران ماند و به گونهٔ که اختیار تمام کارهای کشوری و لشکری در دست او قرار گرفته بود. سردارکل در اعدام برخی از سران غائله بابیه نظیر قره العین و سید حسین یزدی (کاتب مشهور باب) دخالت داشتهاست. اعدام قره العین و سید حسین یزدی (معروف به سید حسین کاتب) به دستور مستقیم او و توسط غلامش صورت گرفت که منابع بهائی از این غلام با عنوان «سیاه خونخوار» یاد کردهاند.
در زمان ترور ناصرالدین شاه (ترور اول)، عزیزخان مقام بلندپایهای در ایران بود و به همین جهت، مسئول و مأمور تعقیب بابیان و کشف شبکه ترور آنان به او محول شده بود. منابع مربوط به بابیان و بهائیان از سردار کل به نیکی یاد نمیکنند و او را دخیل در اعدام افراد برجسته این فرقه میدانند.
عزیزخان با امیرزاده خانُم فراهانی یکی از دختران امیرکبیر ازدواج کرد و پسرانش علی خان، حسینخان نام داشتند. در اواخر پیری یکی از همسران دیگر عزیزخان پسری دیگر بهنام سیف الدین خان برای او بهدنیا آورد.
زندگینامه
نسب عزیزخان که فرزند محمد سلطان مکری است به «قبادخان مکری» یکی از بیگزادهگان ایل مکری میرسد. سردارکل در سال ۱۱۷۱ هجری شمسی در روستای نستان منطقهٔ گورک، یکی از روستاهای توابع شهرستان سردشت به دنیا آمد. او از کُردهای اهل سنت بود که بیش از ۳۰ سال برای حکومت قاجار خدمت نمود. عزیزخان پس از رسیدن به سن بلوغ در اوج گمنامی به سرد میبرد و بیشتر اوقات خود را به شکار کبک سپری میکرد و از این طریق امرارمعاش میکرد و حتی مدتی به عزیز کبک گیر (علاقهٔ خاصی به شکار کبک داشت) (به کردی: عهزیز کهوگر) مشهور بود. در دوران ایل خلکی با این ایل ارتباط پیدا میکند و با رئیس ایل (علی مردان بیگ) رفت و آمد بیشتری داشت و بارها در روستاهای اینگیجه و قاجر و بوکان چندین روز مهمان بیگ زادهگان این منطقه میشد و به تفریح و شکار میپرداخت.
او به واسطهٔ مرتضی خان خلکی و برادر زادهاش سرتیپ فرخ خان با درجهٔ یاوری در فوج ششم تبریز وارد خدمت نظام میشود و بعد از مدتی که لیاقت خود را نشان داد در تهران به مقام آجودان باشی رسید. در کنترل قبایل و عشایر کُرد او با خرید شش دانگ بوکان و اراضی آن در سال ۱۲۲۸ هجری شمسی، تسلط بیشتری بر کُردهای مکری پیدا کرد و با ساخت ساختمانی (معروف به قلعه سردار) برروی تپهٔ که در مرکز خانهها و در چند قدمی بوکان بود بر مردمان ولایت مکری قدرتش روز به روز افزایش مییافت. عزیزخان و خانوادهاش از این ساختمان بعنوان مرکز اجرای سیاستهای دولتی در مناطق کردنشین آذربایجان استفاده میکردند.
عزیزخان مکری (به کردی: عەزیزخانی موکری) (۱۱۷۱ حومهٔ سردشت، ۱۲۴۹ هجری شمسی در تبریز) او در حکومت ناصرالدین شاه قاجار؛ سمتهای سردارکُل عساکر منصوره و فرماندهی کل قوا ایران، ریاست ادارهٔ دارُالفُنون، وزیر جنگ، آجودان باشی و پیشکار آذربایجان را به عهده داشت. عزیزخان داماد میرزا تقی خان فراهانی و همچنین از بیگزادهگان سرشناس کُرد نیز بود که در اواسط سلطنت محمدشاه قاجار به علت داشتن سواد و خط خوش وارد خدمت به دولت شد. عزیزخان مکری بیش از سی سال در پُستهای مختلف دولتی فعالیت کرد و در سال ۱۲۴۹ شمسی به علت بیماری و کهولت سن در تبریز درگذشت. چهار راه عزیزخان در خیابان حافظ و آب سردار در تهران به نام او نامگذاری شدهاست. امیرنظام گروسی یکی از نزدیکان عزیزخان مکری بود.سردار مکری غیر از زبان کردی به زبانهای فارسی، ترکی و عربی مسلط بودهاست.
در سال ۱۲۶۷ قمری، ناصرالدین شاه به همراه امیرکبیر عازم اصفهان شد. در این سفر، عزیزخان مکری که در آن زمان آجودانباشی کل عساکر ایران بود، برای نظم قشون شهر و ارگ در تهران ماند و به گونهٔ که اختیار تمام کارهای کشوری و لشکری در دست او قرار گرفته بود. سردارکل در اعدام برخی از سران غائله بابیه نظیر قره العین و سید حسین یزدی (کاتب مشهور باب) دخالت داشتهاست. اعدام قره العین و سید حسین یزدی (معروف به سید حسین کاتب) به دستور مستقیم او و توسط غلامش صورت گرفت که منابع بهائی از این غلام با عنوان «سیاه خونخوار» یاد کردهاند. در زمان ترور ناصرالدین شاه (ترور اول)، عزیزخان مقام بلندپایهای در ایران بود و به همین جهت، مسئول و مأمور تعقیب بابیان و کشف شبکه ترور آنان به او محول شده بود. منابع مربوط به بابیان و بهائیان از سردار کل به نیکی یاد نمیکنند و او را دخیل در اعدام افراد برجسته این فرقه میدانند.
عزیزخان با امیرزاده خانُم فراهانی یکی از دختران امیرکبیر ازدواج کرد و پسرانش علی خان، حسینخان نام داشتند. در اواخر پیری یکی از همسران دیگر عزیزخان پسری دیگر بهنام سیف الدین خان برای او بهدنیا آورد.
خانواده
یکی از زنان عزیزخان مکری، حوریزادخانم نام داشته که ساکن روستای در چند کیلومتری بوکان به نام کهریزه بودهاست. زن دوم او از طایفه تیلکو از عشایر اطراف دیواندره بوده کهدر اواخر عمر پسری بهنام سیف الدین برای عزیزخان بهدنیا آورد. عزیزخان سردار با امیرزادهخانم، دومین دختر امیر کبیر اتابک اعظم وخواهر تنی احمدخان ساعد الملک نیز ازدواج کرد. آرامگاه نوادهگان و خانواده عزیزخان در پارک عمومی ملت شهر بوکان واقع شدهاست.
مرگ
عزیزخان در سال ۱۲۸۷ قمری به پیشکاری آذربایجان نایل شد و به تبریز رفت اما پیری و کهولت سن او را درامان نگذاشت و در اواخر همان سال در تبریز درگذشت و در محله سرخاب و در کنار مقبره سید حمزه دفن شد.
ناصر الدین شاه در سفرنامهٔ کربلا در مورد مرگ او چنین نوشتهاست:
« روز پنجشنبه بیستم شوال سال ۱۲۸۷ در پای طاق اتراق شد، صبح حمام رفته بودم، تلگرافی از مستوفی الممالک رسید که شب چهارشنبه ۱۸ شوال عزیزخان سردارکل بعد از بیست روز ناخوشی در تبریز فوت شدهاست. با اینکه عمر سردار مرحوم قریب به ۸۰ سال بود اما از فوتش بسیار افسوس خوردم.
اسدی طوسی
سه شنبه، 1 خرداد 1397
شاعر، نویسنده ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپنامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری در گذشت. مقبره وی در تبریز است.
اسدی از چند جهت در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است: کهنترین دستنویس فارسی که به دست آمدهاست به خط اسدی طوسیاست. علاوه بر این وی نخستین واژهنامهٔ فارسی را (بنا بر آنچه امروز ما رسیدهاست) به نام لغت فرس تدوین کرد.
از زندگی اسدی طوسی دانستههای زیادی در دسترس نیست. آگاهیهای اندکی که از او امروزه در دسترس است را میتوان به دو دسته بخشبندی کرد. دسته نخست دانستههای پراکندهای است که در آثار خودِ اسدی طوسی و منابع دیگر یافت میشود. اسدی در پایان کتاب الابنیه ابومنصور موفق هروی نام، نسب و تخلص (یا لقب) خویش را یاد میکند. در دیباچهٔ گرشاسپنامه به طوسیبودن خویش اشاره میکند و در پایان این کتاب و در پایان مناظره مسلمان و گبر به تخلص یا لقب خود (اسدی) اشاره میکند. اسدی در پایان الابنیه، انجام نگارش کتاب را شوال ۴۴۷ قمری آوردهاست. در دیباچهٔ گرشاسپنامه نیز میگوید که این منظوم را به خواهش محمد حصی یا حصنی وزیر ابودلف شیبانی فرمانروای نخجوان، به نام وی سرودهاست و در همانجا میگوید که در ۴۵۸ قمری آن را به پایان رساندهاست. نظامی، شاعر پرآوازه سده ششم، در قطعهای در سخا و سخن به بخل سلطان محمود به فردوسی و نواختیافتن اسدی از سوی ابودلف اشاره دارد. رشید وطواط ذیل صنعت «الاغراق فیالصفه» تنها یک دو بیتی از علی اسدی شاهد آورده که در آثار بازمانده از اسدی و منابع دیگر دیده نمیشود. از این رو آگاهیهای دقیق از زندگانی اسدی، کموبیش به واپسین دهه از زندگی او محدود میشود و پیش از این تنها میدانیم که در طوس زاده شده و در ۴۴۷ قمری نسخه الابنیه را رونویسی کردهاست.
دستهدوم سرگذشتنامههایی هستند که در آنها از اسدی توسی یاد شده که در این میان، تذکرهالشعرای دولتشاه سمرقندی از همهٔ آنها کهنتر است که در سال ۸۹۲ هجری قمری نوشته شدهاست و به گفتهٔ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، سرچشمهٔ بیشتر آشفتگیهای موجود در زندگینامهٔ اسدی طوسی بهشمار میرود. در منابع کهنتر از تذکره دولتشاه، همچون چهار مقالهٔ نظامی عروضی، و لبابالالباب عوفی، نامی از اسدی طوسی نیامده است، شاید به این دلیل که نظامی عروضی به شاعرانی که به دربارهای کوچک رفتوآمد داشتند، توجهی نداشتهاست، و عوفی نیز بیشتر به شاعران قصیدهسرا پرداختهاست.
دین
مقبرهالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نامآور ایران است.
دین
کسانی که سرگذشت اسدی را نوشتهاند، به دین و مذهب او اشارهای نکردهاند. بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق، در مسلمان بودن او و اعتقاد استوار اسلامی او جای گمانی نیست؛ ولی بهدرستی دانسته نیست که او شیعه بوده یا سنی. در مناظرات او و در گرشاسپنامه، جز ستایش اسلام و پیامبر آن هیچکجا ستایشی از ابوبکر و عمر و عثمان یا علی نیست.
ولی در دیباچه گرشاسپنامه هنگام ستایش پیامبر اسلام، به موضوع شفاعت اشاره میکند. سپس در ستایش دین اشاره به ظهور مهدی در پایان جهان دارد که بر پایه گفتهٔ خالقی مطلق و ابوالفضل خطیب دلیل بر تشیع اوست. او همچنین بلافاصله پس از اشاره به ظهور مهدی میگوید:
تو آنچ از پیمبر رسیدت به گوش به فرمان بجای آر و آن را بکوش
بر اسپ گمان از رده بیش و کم مکوشت به دوزخ برد بافدم
سر هر دوره راست کن چپ و راست از آن ترس کانجا نهیب و بلاست
وزان بانگ کاید در آن رهگذار که ره دین مر این را و آن را بدار
نشین راست با هر کس و راست خیز مگر رسته گردی گه رستخیز
چون این سخنان پس از ظهور مهدی آمدهاست، خالقی مطلق این نتیجه را میگیرد که اسدی زادهٔ شهر شیعهنشین طوس و از خانوادهای دارای مذهب تشیع بودهاست، ولی خود به خاطر تسنن محیط و ممدوحان خود و بیشتر به خاطر تفکر مذهبی خود، به هیچیک از مذاهب اسلامی وابستگی نداشته، بلکه بیشتر پیرو محمد و قرآن بودهاست. در مناظره عرب و عجم یک جا به عربها به خاطر کشتن علی و فرزندان او حسن و حسین و هم به خاطر کشتن عثمان میتازد. از این رو در دفاع از دین اسلام به دین زرتشتی تاختهاست، ولی از سوی دیگر حس میهنپرستی او نیز تا آن پایه است که مسلمان ایرانی را برتر از عرب میداند.
تحصیلات
از پارهای از مطالبی که در گرشاسپنامه آمده به خوبی پیداست که اسدی افزون بر چیرهدستی در شعر و حماسهسرایی، در علوم دینی، فلسفه، تاریخ، جغرافیا و نجوم نیز آگاهیهای چشمگیر داشتهاست و در همین منظومه چنان به موضوعات دینی و حکمی توجه نشان میدهد که او را «حکیم» لقب دادهاند. اسدی با دیوانهای شعرای عرب نیز آشنایی داشته و پارهای مضامین آنها را در گرشاسپنامه به کار بردهاست. چنانکه فروزانفر نشان میدهد، مضمون دو بیت از اسدی با دو بیت از متنبی شاعر پرآوازه عرب به خوبی تطبیق میکند.
آثار اسدی توسی
مناظرات
از مناظراتی که اسدی توسی سرودهاست، پنج مناظره امروزه در دست است. هم خالقی مطلق و هم خطیبی بر این باور هستند که هر پنج مناظره سرودهٔ یکنفر هستند و خالقی بر این باور است که سنجش بین مناظرهها و گرشاسپنامه به روشنی نشان میدهد که همهٔ آنها روی هم جز از یک شاعر نیستند.
این مناظرهها در قالب قصیده هستند که در فارسی و عربی تا آن هنگام بیسابقه بودهاست (هرچند که در پهلوی چنین نیست و پیش از آن شعری به این گونه به نام درخت آسوریگ بودهاست). عرب و عجم، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، آسمان و زمین. در نخستین مناظره، عرب و عجم، به برتری ایرانیان بر عربها پرداخته شدهاست. دومین مناظره، مغ و مسلمان، دربارهٔ برتری مسلمانان بر زرتشتیان است که این مناظره، به روشنی یک نوشتهٔ ضدشعوبی است. زمینههای متناقض این دو مناظره برخی از پژوهشگران را بر آن داشته تا اینگونه بپندارند که مناظره عرب و عجم از اسدی توسی نیست؛ ولی بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، میتوان این دو مناظره را اینگونه توجیه کرد که به باور اسدی توسی، یک مسلمان ایرانی برتر از یک مسلمان عرب است، اما یک مسلمان، از هر قوم و نژادی که باشد، از یک ایرانی زرتشتی برتر است.
هر دو این مناظرهها نسبت به دیگران از نظر هنری کمتر پخته و در مرتبه فروتری جای دارند. مناظرههای اسدی توسی بر شعر فارسی تأثیری شگرف بر جای نهاد و از پس شاعران بسیاری به تقلید از او به این گونه شعر روی آوردند.
گرشاسپنامه
اسدی سرودن گرشاسپنامه را در پیرامون سال ۴۵۵ هجری قمری در نخجوان و به درخواست محمد بن اسماعیل حصی (یا حصنی)، وزیر ابودُلَف شَیبانی و برادرش ابراهیم، آغاز کرد و آن را در سال ۴۵۸ قمری به پایان رسانده و آن را به امیر پیشکش کرد. گرشاسپنامه نزدیک به ۹ هزار بیت در بحر متقارب دارد؛ کهنترین دستنوشتهٔ آن در ماه سفر سال ۸۰۰ قمری رونویسی شدهاست و نزدیک به ۷ هزار بیت دارد. در گرشاسپنامه، ماجراهای گرشاسپ، پدربزرگ رستم که از تخم جمشید بوده و در خدمت ضحاک است، روایت میشود. در تاریخ سیستان و مجملالتواریخ روایتهایی دربارهٔ کتابی به نام «کتاب گرشاسپ» یا «اخبار گرشاسپ» نوشته ابوالمعید بلخی آمدهاست که نشان میدهد این کتاب منبع اسدی توسی برای سرودن گرشاسپنامه بودهاست. اینگونه به نظر میرسد که اسدی توسی میخواسته گرشاسپ را برتر از رستم، دیگر پهلوان اسطورهای ایرانی نشان دهد، اما بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق، چندان در این راه کامیاب نبودهاست. دغدغه اصلی اسدی توسی قافیهپردازی است، از این رو تکبیتها بر کل داستان در اولویت هستند. او از اصطلاحات کهن فارسی و عبارات عربی بهره بردهاست. در گرشاسپنامه شاعری، زبانشناسی، فلسفه و عربگرایی اسدی نمایان است، اما بلوغ، حکمت، میهنپرستی و جهانبینی که در شاهنامه هست، در گرشاسپنامه دیده نمیشود.
گرشاسپنامهٔ منظومِ اسدی توسی با اصل داستان تفاوت چندانی ندارد و به گفتهٔ فروزانفر، اسدی بهطور قطع از تصرف و تغییر در آن خودداری کرده و به آن سخنی نیفزوده و اصل قصه را تغییر نداده، چنانکه از سنجش آن با داستان گرشاسپ که در آغاز تاریخ سیستان آمده و از روی کتاب ابوالموید نوشته شده، روشن میگردد.
لغت فرس
این واژهنامه برای آن نوشتهشدهاست که واژههای ناآشنایی که در فارسی دری یافت میشوند را برای مردمان اران و آذربایجان تعریف کند. این واژهنامه کهنترین واژهنامه در دسترس به زبان فارسی است که بر پایهٔ شعرهای نمونه نوشته شدهاست. در این واژهنامه دانستههایی جسته و گریخته دربارهٔ نامهای برخی از شعرای سده چهارم قمری یافت میشود. از این واژهنامه چندین دستنویس در ایران و جایهای دیگر در دسترس است که با هم تفاوتهای بسیاری دارند. گویا کهنترین آنها در کتابخانه و موزه ملی ملک در تهران قرار دارد که به سال ۷۲۲ قمری رونویسی شدهاست. دیباچه این دستنوشته از سال ۱۳۰۲ هجری (۱۸۸۴–۸۵ میلادی) است که در آن گفته شده اسدی این کتاب را به درخواست «پسر خویش»، اردشیر بن دیلمسوپار نجمی» نوشتهاست که او از اسدی به نام «حکیمِ جلیلِ اوحد» یاد میکند.
اسدی در نزدیکیهای سال ۴۶۵ قمری درگذشت و در کوی سرخاب تبریز به خاک سپرده شد و گورستان محل دفت او بعدها به مقبرهالشعرا نامبردار گشت. از این رو شاید بتوان گفته که اسدی در پایان زندگی خویش در تبریز میزیستهاست.
قطبالدین شیرازی
چهارشنبه، 26 اردیبهشت 1397
قطبالدین محمود بن مسعود بن مصلح کازرونی شیرازی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه. ق) یکی از علمای قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر داشته است.
فرزند مولانا ضیاءالدین مسعود بن مصلح کازرونی پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در کازرون پا به عرصه هستی نهاد.
قطبالدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون کمالالدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، شمسالدین محمد بن احمدالحکیم الکیشی، شرفالدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، نجمالدین کاتبی، علامه قطبالدین مؤیدالدین عرضی و کمال کوفی بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبدهبازی به چیرگی شگفتانگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلادون الفی اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرهالوزرای چرنداب تبریز است.
علامه در اندک زمانی در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت.
قطبالدین شیرازی در علم موسیقی و فیزیک از سرآمدان زمان خود بودهاست. اگرچه قطبالدین را نمیتوان شاگرد صفیالدین ارموی -نظریهپرداز موسیقی قرن هفتم- دانست؛ ولی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفیالدین ارموی قلمداد کرد. قطبالدین بخش مفصلی از کتاب دائرهالمعارف چندجلدی خود به نام درهالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آنجا به تشریح نظریات صفیالدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در رساله الشرفیه بیان شده، پرداختهاست.
در سال ۱۳۹۰ هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد تولد قطبالدین شیرازی از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد.
آثار
-
- دره التاج لغره الدباج (یکی از مهمترین آثار علامه قطبالدین میباشد که دانشنامهایست فلسفی به معنای «علمالعلوم». کتاب درهالتاج (۷۰۵–۶۹۳) پس از شفای ابن سینا مهمترین کتاب جامعی است که در فلسفه تألیف شده است و به طور کلّی دوازده رشته از علوم و از آن جمله موسیقی را در برمیگیرد.
- نهایه الأدراک فی درایه الأدراک (به عربی، در زمینهٔ نجوم و هیئت، دارای ۴ مقاله: مقدّمات، هیئت اجرام، زمین و مقادیر اجرام. همچنین دارای مطالب جدیدی در بارهٔ مکانیک، زمینشناسی، هواشناسی، نور و مباحثی در بارهٔ نظرات کیهانی ابن هیثم و ابوبکر محمّد بن احمد خرقی)
- تحفه الشاهیه (به عربی، در نجوم و هیئت)
- ترجمهٔ فارسی کتاب اصول اقلیدس در هندسه
- اختیارات مظفری (به فارسی، در نجوم و هیئت)
- رساله فی حرکه الدرجه فی النسبه بین المستوی و المنحنی (منسوب به علّامه، در هیئت و ریاضی)
- شرح کتاب حکمه الاشراق از شهابالدین سهروردی (از این روست که او را فیلسوف اشراقی دانستهاند)
- تحفه السعدیه (شرحی بر کتاب قانون در طب از ابن سینا)
- شرح کتاب مفتاح العلوم از سکاکی (مفاتح المفتاح)
- شرح کتاب مختصر الأصول از ابن حاجب (در فقه)
- رساله در تحقیق عالم مثال (در بارهٔ عالم مثال، معاد جسمانی و کیفیت آخرت)
- رسالهٔ فعلت فلاتلم (در هیئت)
- شرح کتاب روضه الناظر از خواجه نصیر طوسی
- اجوبه المسائل (در طرح چند پرسش و ابهام فلسفی)
آثار مشکوک منسوب به قطبالدین شیرازی
علّامه قطبالدین رسالات و تألیفات دیگری نیز دارد که در منسوب کردن برخی از این آثار به علامه در نظر مورخان جای شبهه و ابهام است و از آن میان میتوان به رسالات زیر اشاره نمود:
-
- حاشیه بر کتاب الکشاف عن الحقایق التنزیل از زمخشری
- فتح المنان فی تفسیر القرآن
- خریده العجایب
- رساله فی بیان الحاجه الی الطب و آداب الاطباء و وصایائهم
- شرح کتاب نجات ابن سینا
- شرح اشارات ابن سینا
- مشکلات التفاسیر یا مشکلات القرآن
- مشکل الاعراب
- شرح الاسرار از شهابالدین سهروردی
- التبصره فی الهیئه
منبع:ویکیپدیا