مصطفی عالینسب | اقتصاددان و صنعتگر معاصر
دوشنبه، 10 اردیبهشت 1397
مصطفی عالینسب یا میرمصطفی عالینسب (۱۲۹۶ در تبریز – ۷ تیر ۱۳۸۴ در تهران) اقتصاددان و صنعتگر ایرانی بود. او سکاندار سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی در دولتهای رجایی و موسوی و تأثیرگذارترین عضو شورای اقتصاد در دههٔ اول پس از انقلاب بود.
عالینسب عضو هیئت ۱۵ نفری مشاوران اقتصادی دولت محمد مصدق، اولین تولیدکننده سماور، چراغ خوراکپزی و بخاری دستی در ایران، مشاور اقتصادی رئیسجمهور و نخستوزیر در دولتهای رجایی، مهدوی کنی، باهنر و موسوی، عضو شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، اولین رئیس شورای عالی صادرات غیرنفتی، مسئول راهاندازی مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز و اولین مدیر عامل شرکت ایران ناسیونال (ایران خودرو کنونی) پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود.
زندگی
عالینسب اولین آموزشهای علمی خود را در «مرکز وابسته بازرگانی آلمان» در زمینه اقتصاد، حسابداری و بازرگانی دیده بود. پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد کار اقتصادی مستقل در تبریز و سپس تهران شد. او که ابتدا فروشنده چراغ والور ساخت انگلیس بود، در سال ۱۳۲۹ به درخواست محمد مصدق برای استفاده از فرآوردههای نفتی در داخل کشور و کاهش وابستگی به صادرات نفت خام شرکت «صنایع نفت و گازسوز عالینسب» را تأسیس کرد. اولین سماورها، چراغهای خوراکپزی و بخاریهای نفتی از جمله بخاری معروف «علاءالدین» در این دوران ساخته شد. در همین دوران در مقام مشاور مصدق ایده انتشار «اوراق قرضه ملی» را مطرح کرد.پس از کودتای ۲۸ مرداد عالینسب به دلیل همکاری با دولت مصدق و عضویت در گروه مشاوران او مورد توجه حکومت قرار نداشت اما گاه از نظرات او در محافل اقتصادی از جمله بانک مرکزی استفاده میشد. او همچنین رابطهٔ نزدیکی با برخی مراجع تقلید شیعه همچون بروجردی و میلانی داشت و بهگفته فرشاد مؤمنی این دو هیچگاه در مسائل اقتصادی بدون مشورت با عالینسب تصمیمگیری نمیکردند و حتی یک بار آیتالله میلانی فتوای خود در مورد سرقفلی و سفته را پس از مخالفت عالینسب تغییر داده بود.
با وقوع انقلاب وی مجدداً به ساختار قدرت نزدیک شد و پستهای مهمی را برعهده گرفت. عضویت شورای طرحهای انقلاب (در شورای انقلاب)، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیرنفتی، عضویت در هیئت مؤسس سازمان صنایع ملی، مشاور اقتصادی نخستوزیر و رئیسجمهور، و راهاندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایران ناسیونال (ایران خودرو) در سالهای ۵۸–۵۹ از فعالیتهای او در این دوران بود.
عالینسب در دولت میرحسین موسوی نقش اصلی را در تعیین سیاستهای اقتصادی دولت داشت و مورد اعتماد بیاندازهٔ میرحسین موسوی قرار داشت. موسوی خود بارها گفته است که «اگر عالینسب نبود، ایران در زمان جنگ از نظر اقتصادی شکست میخورد و سقوط میکرد.»
مسعود روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه دولت موسوی که از منتقدان عالینسب بود در این مورد میگوید:
«در اداره جلسههای دولت وقتی همه حرف میزدند، آقای موسوی میگفتند که آقای عالینسب اظهار نظر نکردند و وقتی هم ایشان حرف میزد، محور راهحلها روی نظرات وی میچرخید … حرف ایشان بود که در نهایت سرنوشت
اظهارنظرهای کارشناسی را رقم میزد.»
عالینسب پس از پایان کار دولت موسوی و آغاز ریاستجمهوری هاشمی و سیاستهای تعدیل اقتصادی از قدرت کناره گرفت و دیگر مسئولیتی بر عهده نداشت.
او یکی از خیرین بزرگ میباشد که چند بیمارستان تأمین اجتماعی به نام وی بنا شده است که یکی از آنها بیمارستان عالینسب تبریز است.
حمایت از تولید ملی
عالینسب در ۳۰ سالگی به یکی از مشهورترین تاجران کشور در زمینه چینی و بلور تبدیل شد. او پس از مطالعات دینی و بررسیهای اقتصادی به دلیل اعتقادات و رویکردهای ملی تصمیم گرفت مسیر فعالیتهای اقتصادی اش را تغییر دهد. عالینسب به این نتیجه رسیده بود که کمک به استمرار یک رابطه یک سویه با کشورهای پیشرفته و تبدیل شدن به یک واردکننده صرف با اصول اقتصاد اسلامی و اقتضائات تاریخی اقتصاد ایران سازگاری ندارد. با این حساب گام برداشتن در مسیر تولید ملی را به هدف اصلی خود تبدیل کرد. عالینسب از سال ۱۳۲۸ دیگر کارت بازرگانی اش را تمدید نکرد.
صنایع نفت سوز و گاز سوز عالینسب
عالینسب با سرمایه شخصی خود، «صنایع نفت سوز و گاز سوز عالینسب» را تأسیس کرد. این کارخانه پایهگذار تولید ملی پس از ملی شدن صنعت نفت بود و نماد همدلی دولت و ملت نام گرفت. به واسطه این کار بزرگ، محمد مصدق دستور داده بود که دو عدد از سماورهای عالینسب به صورت نمادین و شبانهروزی در مدخل کاخ نخستوزیری (کاخ گلستان فعلی) نصب شود. روایت شده است که مصدق یک نمونه از این سماور در دفتر کار خود قرار داده بود و برای مهمانانش از آن چای میریخت.
پروفسور هشترودی | ریاضیدان نامدار ایران
دوشنبه، 10 اردیبهشت 1397
محسن هشترودی (۲۲ دی ۱۲۸۶ تبریز- ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ تهران) اندیشمند، شاعر و ریاضیدان ایرانی بود.
او در مدرسه دارالفنون در تهران تحصیل، و مدرک دکترای خود را در ریاضیات از دانشگاه سوربن در فرانسه دریافت کرد. پس از بازگشت به تهران، مقام استادی دانشسرای عالی، ریاست دانشگاه تبریز و ریاست دانشکده علوم دانشگاه تهران را عهدهدار بود. هشترودی از طرفداران سرسخت علوم پایه بود، به شعر و موسیقی و فلسفه علاقه داشت، و توانایی بیان مطالب علمی به زبان ساده را دارا بود. وی به عنوان یک متفکر منتقد پیشرو و ریاضیدان نامدار ایرانی، دارای اهمیت نمادین و شخصیتی اثرگذار در جامعه علمی معاصر ایران بوده است.
زندگینامه
محسن هشترودی در ۲۲ دی ۱۲۸۶ در شهر تبریز چشم به جهان گشود. پدرش شیخ اسماعیل مجتهد از مشاوران شیخ محمد خیابانی یکی از فعالان نهضت مشروطه بود. محسن هشترودی تحصیلات دبستانی خود را در مدرسههای سیروس و اقدسیه در شهر تبریز به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. چند سالی در تهران به تحصیل پزشکی گذراند، تا در سال ۱۳۰۴ به عنوان دانشجوی بورسیه دولتی برای تحصیل در رشته ریاضیات به کشور فرانسه اعزام شد.
محسن هشترودی در سال ۱۳۱۴ با درجه کارشناسی در رشته ریاضیات از دانشگاه سوربون فارغالتحصیل شد. سپس با سرپرستی الی کارتان در همان دانشگاه به پژوهش در زمینه هندسه دیفرانسیل پرداخت و مدرک دکترای خود را در رشته ریاضیات در سال ۱۳۱۶ دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران به عنوان استادیار در دانشکده علوم دانشسرای عالی به کار مشغول شد. در سال ۱۳۲۰ کرسی استادی دانشسرای عالی را دریافت کرد. در سال ۱۳۳۰ به مقام ریاست دانشگاه تبریز رسید، و در سال ۱۳۳۶ به عنوان رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر به نامهای فرانک، فریبا و رامین بود.
هشترودی در طول زندگی حرفهای خود ارتباطش را با مجامع علمی بینالمللی حفظ کرد: وی در سال ۱۳۲۹ به عنوان نماینده دانشگاه تهران در کنگره بینالمللی ریاضیدانان هاروارد شرکت کرد، در مؤسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون و به درخواست ریاست مؤسسه اوپنهایمر به عضویت پذیرفته شد، و یک ترم پاییزی را نیز به تدریس در دانشگاه هاروارد پرداخت. هشترودی بر اثر سکته قلبی در ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ در سن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت و در قبرستان بهشت زهرا آرامگاه شماره ۸۲۴ به خاک سپرده شد.
کوششهای فرهنگی
هشترودی مهارت زیادی در بیان اصول و پدیدههای علمی و فناوریهای جدید به زبان ساده داشت، و با نوشتهها و سخنرانیهای خود میتوانست با قشر بزرگی از جامعه ارتباط برقرار کند و مفاهیم اصلی دانش و فناوری را به آنان منتقل نماید. به فلسفه، شعر و موسیقی علاقه زیادی داشت و خود نیز اشعاری سرود.
هشترودی از پیشروان تفکر انتقادی در ایران بود. او تأکید زیادی بر اهمیت علوم پایه داشت تا جایی که شاخههای دیگر دانش مانند علوم اجتماعی و علوم انسانی را بیاهمیت و غیرعلمی میخواند. در همین حال فلسفه، هنر و عرفان را مکمل علم میدانست. وی اعتقاد داشت که «علم» تنها نوع ارزشمند دانش، «هنر» نگاهی ظریف به زندگی، و «فلسفه» غایت معرفتشناسی است، و هیچیک بدون نوآوری و اصالت ارزشی ندارند.
پژوهشهای علمی
تخصص هشترودی در زمینه هندسه دیفرانسیل بود. مهمترین اثر علمی نگاشته شده توسط محسن هشترودی، پایاننامه دکترای او در زمینه هندسه دیفرانسیل است، که در آن یکی از مدلهای ریاضی استادش (الی کارتان) را تعمیم داد که امروزه به نام «التصاق هشترودی[۶]» (Hachtroudi Connection) شناخته میشود.[۱] او در طول زندگی حرفهای در ایران چند مقاله کوتاه علمی نیز منتشر کرد. جدای از پژوهش علمی، هشترودی به عنوان یک متفکر منتقد و ریاضیدان نامدار ایرانی، دارای اهمیت نمادین و شخصیتی اثرگذار در جامعه علمی معاصر ایران بوده است.
منبع:ویکیپدیا
حسن رشدیه | پدر فرهنگ جدید ایران
دوشنبه، 10 اردیبهشت 1397
حسن رشدیه پایه گذار آموزش و پرورش نو در ایران است. او در سال ۱۲۲۹ در محله ی چرنداب تبریز به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا مهدی تبریزی از خوشنام تبریز بود.
پس از رسیدن به سن رشد، حسن را به مکتبخانه فرستادند. شیخ مکتبدار بیسواد و خشن بود، بر شاگردان خود سخت میگرفت و آن ها را آزار میداد.
رشدیه که میدید هم شاگردان درس را یاد نمیگیرند و هم شیخ نمیتواند به آنها بیاموزد، هر روز صبح زودتر به مکتبخانه میآمد و درس را به شاگردان یاد میداد. رشدیه پس از آموختن صرف و نحو و فقه و احکام و عربی و ادبیات، پیش نماز یکی از مسجدهای تبریز شد. آن گاه تصمیم گرفت برای ادامه ی آموزش به نجف برود، اما با خواندن مقالهای در روزنامه ی «ثریا» که شمار ایرانیان با سواد را از هر هزار نفر، ده نفر ذکر کرده بود، از سفر به نجف چشم پوشید و به بیروت رفت و در سال ۱۲۵۹ در دارالمعلمین آنجا به فراگرفتن شیوههای نو آموزش پرداخت.
او در سال ۱۲۶۱ با هدف بنیاد نهادن مدرسه به شیوه ی نو، بیروت را ترک گفت. از مدارس جدید استانبول پایتخت امپراتوری عثمانی بازدید کرد و در همان جا الفبای صوتی را برای جایگزین کردن با روش کهنهی آموزش در مدارس نو ابداع کرد. سپس به ایروان رفت و در سال ۱۲۶۲ نخستین مدرسه به سبک نو را برای کودکان مسلمان قفقاز بنیاد نهاد و با الفبای صوتی خود آغاز به تدریس کرد.
کتاب «وطن دیلی» (زبان وطن) را به ترکی به چاپ رساند و توانست با روش جدید خود، درمدت کوتاهی به نوآموزان، خواندن ونوشتن بیاموزد. ناصرالدین شاه در سر راه بازگشت از سفر سوم خود به اروپا، در ایروان توقف کرد و پس از بازدید از مدرسه ی رشدیه، از او خواست برای ایجاد مدرسههایی به شیوهی نو با او به ایران برود، اما کارشکنیها و دسیسههای درباریان، نه تنها شاه را از تصمیم خود پشیمان کرد، بلکه سبب شد تا مدرسه ی رشدیه ی ایروان بسته شود. پس از ورود شاه به تهران، با تلاش و میانجیگری برخی خیراندیشان و دانش دوستان، رشدیه اجازه یافت به ایران بازگردد و در تبریز مدرسهای باز کند.
در سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۶۷ نخستین مدرسهی ابتدایی عمومی را در محلهی ششگلان تبریز باز کرد. اما این مدرسه و پنج مدرسه ی دیگر که او در تبریز ومشهد بنیاد نهاد، با کارشکنی ها ودسیسه های تاریک اندیشان و کهنه پرستان سرانجام بسته شدند. رشدیه با فروش مزرعه ی خود، با اجازه ی علمای نجف مسجد شیخ الاسلام تبریز را به مدرسه تبدیل کرد. در کلاسها میز و نیمکت و تخته سیاه گذاشت و در میان کلاسها وقتی را برای تفریح شاگردان در نظر گرفت.
این مدرسه نیز با هجوم تاریک اندیشان بسته شد. رشدیه از ایران خارج شد و به قفقاز و مصر رفت. پس از آنکه میرزاعلیخانامینالدوله، که سیاستمداری روشن بین و خوشنام بود، به والیگری آذربایجان انتخاب شد، رشدیه را به تبریز فراخواند و با ایمان به پایمردی و میهنپرستی او، دبستان بزرگی در محلهی ششگلان تبریز بنا نهاد. رشدیه در این مدرسه به ۶۰ دانشآموز کلاه و لباس یکسان پوشاند و به آموزش آن ها پرداخت.
وقتی میرزاعلیخانامینالدوله به مقام صدارت عظمای ایران رسید، میرزا حسن رشدیه را نیز به تهران فراخواند. رشدیه دوباره در مدرسه به کار پرداخت. اما با بر کناری امینالدوله و روی کار آمدن امینالسلطان، باز هم مدرسه اش بسته شد. او برای در امان ماندن از دشمنی مخالفان به قم رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. میرزا حسن رشدیه روزنامههایی به نام «مکتب» و «طهران» هم منتشرمی کرد.
میرزا حسن رشدیه را پدر فرهنگ نو ایران خوانده اند. او در سال ۱۳۲۲ در قم درگذشت.
از رشدیه، ۲۷ جلد کتاب به جا مانده است که از میان آن ها می توان به «نهایه التعلیم»، «هدایت التعلیم فی اصول تدریس بدایه التعلیم»، «تحفه الصبیان» و «صد درس» اشاره کرد.
منبع: ویکیپدیا
پنجمین جشنواره بینالمللی نمایشهای خیابانی و فضای باز تبریزیم
شنبه، 8 اردیبهشت 1397
این جشنواره با حضور هنرمندانی از ایران و ۱۰ کشورعراق، تاجیکستان، ایتالیا، قزاقستان، آلمان، اتریش، آذربایجان، ترکیه، مقدونیه، گرجستان ۵ تا ۱۰ اردیبهشت برگزار خواهد شد.
۳۲ نمایش در طول برگزاری این جشنواره اجرا خواهد شد:۱۲ نمایش از کشورهای یاد شده ، ۱۴ نمایش از تبریز و بقیه به صورت مهمان در این جشنواره ها شرکت کرده اند.
موضوعات جشنواره مسائل شهر و شهروندی است و طرح ها و آثاری که به رویداد بین المللی تبریز ۲۰۱۸ با نگاه بدیع و خلاقانه بپردازند، از اولویت ویژه برخوردار خواهند بود.
پنجمین جشنواره بین المللی نمایش های خیابانی و فضای باز در چهار بخش مسابقه ، کار اولیها ، خادمین شهر و مهمانان ملی و بین المللی برگزار میشود.
منبع: خبرگزاری صداوسیما
ائشحلر قعفهسی (قهوهخانه خران)
جمعه، 7 اردیبهشت 1397
قهوهخانه خران (به ترکی آذربایجانی: اِشَّکلَر قهوهسی) معروف به قهوهخانه حاج عباسعلی، قهوهخانهای در سرای ایکی قاپیلی در راستهبازار تبریز بود که طنزگویان و بذلهگویان تبریز در آن جمع شده و انواع طنز، جوک، بذله و شوخیها را با موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فلسفی در میان مشتریان قهوهخانه مطرح میکردند. این قهوهخانه نخست به نام دَبَهْلر قهوهسی (Dabah’lar) قهوهخانه بیخیالان یا لودهها شهرت داشت؛ ولی بعدها که نشریه طنز توفیق سوژه حزب خران را درست کرد، این قهوهخانه هم به نام اشکلر قهوهسی مشهور شد.
در سال ۱۳۵۵ کارت مخصوصی همراه با آرم مخصوص و عکس صاحب کارت، برای هر یک از اعضای قهوهخانه چاپ شد. «ماشاالله رزمی»، در مقالهای که در آن به قهوهخانههای تبریز پرداخته، دربارهٔ این قهوهخانه چنین نوشته است: «این قهوهخانه، جای هر کسی نبود و رفتن به آنجا مستلزم آن بود که تحمل هر توهین و حتی تحقیری را داشته باشد.» این قهوهخانه تا چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ دایر بود که در نهایت از ادامه فعالیت آن جلوگیری به عمل آمد. با این حال، بعدها در گوشه و کنار شهر، قهوهخانههایی به این نام شکل گرفته و بعد از مدتی از بین رفت.
اسفندیار قرهباغی، فرزند «قلی خان سالار» (مشهور به ساری قلی خان)، که از طنزپردازان این قهوهخانه بود، در مورد پدرش و این قهوهخانه چنین گفته است:
«پدر من و دوستانش تفکرات روشنفکری خود را از طریق جملات طنز در جامعه نزج و نسخ میدادند. با توجه به اینکه ارتباطات در آن دوره مثل دوره امروزی ما قوی و با سرعت انجام نمیگرفت. حتی آنها در زمان اشغال آذربایجان توسط روسها حتی قهوهخانهای و محفلی تشکیل دادند در محله «ایکی قاپیلی» یا ایکی قالا به نام «ائششکلر قهوهسی» و خیلیها هم فرض کرده بودند، کسانی که به این قهوهخانه میروند، افرادی بیشعور و لمپن هستند. در حالی که اقتضای زمان ایجاب کرده بود که آنها برای انتقال پیام خود به جامعه در کسوت چنین اسمی کار خود را انجام دهند. آنها سیاستمداران و افراد متفکری بودند که به دلیل اختناق حاکم در جامعه در این محفل از طریق طنز و ماجراهای طنز افکار و عقاید را در جامعه تبریز انتشار میدادند. حتی پس از اتمام دوره اشغال و عقبنشینی روسها باز این کار ادامه یافت و در نشریه توفیق صفحهای اختصاص داده شد به حزبی به همین نام حزب خران که فکر میکنم حتی عضوگیری هم کردند.»
در روزگاری که طنز و شوخی آذربایجان در ادبیات ایران جایی برای خود باز کرده بود، نویسندگانی چون جلال آل احمد، منوچهر هزارخانی، عمران صلاحی، صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی، گاهی به این قهوهخانه آمده با طنزگویان تبریز گپ میزدند و تبریزیهای شوخطبع نیز سر به سر آنها میگذاشتند.
بهروز دولتآبادی، در مورد سفر جلال آل احمد به تبریز در اردیبهشت ۱۳۴۶ و حضور وی در کافه خران، چنین نوشته است: «بچهها پیشنهاد کردند که به «قهوهخانه میتچیلار» برویم. جلال بیدرنگ قبول کرد. بین راه از اوضاع و احوال قهوهخانه کلی برایش تعریف کردیم. دراین قهوهخانه همه نوع آدم، کارگر و تاجر و روشنفکر و با هر طرز تفکر جمع میشدند و با طنز تلخ و گزنده و نیشدار هیچ تازه واردی را بی نصیب نمیگذاشتند. شاید طنز زهرآلود طنازان این قهوهخانه واکنشی بود به اعمال رژیم گذشته که خود را زیاد جدی گرفته بود. با وارد شدن ما به قهوه خانه، اینک ما برایشان شکار خوبی بودیم…»
غلامحسین ساعدی سخنان تبریزیها را به آل احمد ترجمه میکرد و او نیز از شوخی آنها خندهاش میگرفت. جلال بارها گفته بود «از کلام طنز و شوخی قهوهخانه لذت میبرم.» او میگفت: «اگر عمری باشد، این قهوهخانه را در کتابی معرفی خواهم کرد.» بدین ترتیب این قهوهخانه بر سر زبانها افتاد و از همه نقاط کشور که راهی تبریز میشدند سراغ قهوهخانه بذلهگویان را میگرفتند.
از افراد سرشناس برخواسته ازاین قهوهخانه میتوان به میرمحسن مستجابالدعوه، اسماعیل حیدری و قلیخان سالار (ساری قلی خان) اشاره کرد.
منبع: ویکیپدیا
پینوشت: تصویر نمادین است.
جشن بزرگ مردمی تبریز ۲۰۱۸
پنجشنبه، 6 اردیبهشت 1397
جمعه، ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
ساعت ۱۷
شهرک خاوران، مرکز همایشهای بینالمللی تبریز